جملات جالب
جملات جالب ..عاشقانه...لطیفه...پند آموز..اس ام اس.....
جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : اشکان

 

 

با شمایم نشنیدید ؟ جوابم بدهید

 

 تشنگی کشت مرا جرعه ی آبم بدهید

 

تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد

 

دست کم آب ندادید سرابم بدهید

 

سال ها هست که این شهر به خود مست ندید

 

عقل ارزانی تان باد شرابم بدهید

 

درد عشق است که جز مرگ ندارد مرحم

 

چوبه ی دار مهیاست طنابم بدهید

 

خواب تا مرگ،کسی گفت فقط یک نفس است

 

قسمتم مرگ نشد فرصت خوابم بدهید

 

گفته بودید که هر جرم عذابی دارد

 

عاشقی جرم بزرگی ست عذابم بدهید


 

پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

زرد است كه لبريز حقايق شده است

تلخ است كه با درد موافق شده است

شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي

پاييز بهاريست كه عاشق شده است

 

پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

 

 

 

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 19:18 :: نويسنده : اشکان

 


 

 

 

 

                                                       کاش دنیای ما اینقدر نامرد نبود

 

   

                         کاش وقتی یه نفر بعد از سالها عزیزشو پیدا می کنه، ازش دور نمی کرد

    

 

کاش می فهمید که چقدر سخته هر دقیقه از عمرتو به یاد اونی بگذرونی که هر لحظه دلت براش بیشتر تنگ میشه

 

      

                کاش می دونست چقدر بده منتظر کسی باشی که نمیدونه اجازه داره منتظرت باشه یا نه!

 

  ای کاش جایی برای فریاد زدن حرفای نگفتنی دلت داشت نه اینکه رد خیس اشکای روی پیرهنت همه ی حرفاتو بزنه

 

ای کاش جواب حرفای هر روز دلت رو یه پیام خالی از متن نمی داد

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 18:59 :: نويسنده : اشکان

به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح

به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟میگم اگه سختت میشه تو بگیرش من نردبون و میچرخونم

رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم نه خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت

رفتـــم بــه کنـــار دلــبرم با شــادی
گفتـا کـه چـه خوب یاد من افتــادی
گفتـم صـنما تــو عشق را استـادی
گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو یاد من میدادی
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ و درد زهـــر مــاری

رفتم ساندویچی، میگم آقا یه هات داگ با سس مخصوص بدین. میگه میل می کنید؟ میگم: بله، دستتون درد نکنه
)گشت مبارزه با فتنه پـَ نه پـَ ، واحد سیار غذاخوری ها و رستوران ها(

ميخوام مسواك بزنم
مامانم مي پرسه ميخواي مسواك بزني؟؟
ميگم بله مامان جون..
ميگه خمير دندونم روش ميزني؟؟
ميگم بله مامان جان..
ميگه خاك تو سرت اين همه موقعيت پ ن پ درست كردم واست استفاده نكردی
منم گفتم پ ن پ خز شده مامان جون

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟میگم...اگه شما صلاح بدونین
)ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ – واحد احترام به بزرگتر)


رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟ گفتم بله اومديم خون بديم. شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد. يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر[

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟میگم نون باشه بقیش مهم نیس

از اتاقم اومدم بیرون ،در دستشویی رو باز کردم .مامانم میگه داری میری دستشویی؟میگم نرم؟؟؟


به مامانم میگم پول بده!!!میگه اونایی که دو روز پیش گرفتی چی شد؟؟نکنه همشو خرج کردی؟؟؟ تا اومدم بگم پـَـ ....زد تو دهنم,نذاشت حرف بزن
من فقط میخواستم بگم پـَـَـس اندازشون کردم

ماه رمضونی 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته میپرسم مامان شام چی داریم؟
میگه گشنته ؟ چند ثانیه سکوت میکنم، چشامو میبندم و یه نفس عمیق میکشم . آروم و با طمانینه میگم : بله گشنمه
]ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غیظ [

نوزاده تو بغل مامانش گریه میکرده مامانه میگه قربونت برم گرسنته؟ بچه هه به اذن خداوند میگه پَ نَ پَ دارم برای گرسنگان و زلزله زدگان سومالی گریه میکنم
(واحد نفوذی پ نه پ)

رفتم سوپری گفتم یک نوشابه زرد بدید
فروشنده گفت: منظورتون نوشابه پرتقالی که نارنجی رنگه؟
گفتم: بله، منظورم همون بود. ببخشید
)ستاد مبارزه با فتنه پـ نـ پـ واحد فرهنگ‌سازی به جای حاضر جوابی(

رفتم دستتشویی هی دارم در میزنم! میگه هاااان، دستشویی داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخریم مهلت ثبت نام جشنواره حساب های قرض الحسنه بانک صادراته، جا نمونی! طرف اومد بیرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدین از این چرت و پرتا بگین (کمیته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سیار مستقر در توالت عمومی)

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل
(ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 13:2 :: نويسنده : اشکان


 


بچه بودم

 

 

بادبادکای رنگی

 

 

دلخوشی هر روز و

 

 

هر شبم بود

 

 

خبر نداشتم از دل آدما

 

 

چه بی بهونه خنده رو لبم بود

 

 

کاری به جز الک دولک نداشتم

 

 

بچه بودم 

 

 

 

 

به هیچی شک نداشتم

 

 

بچه بودم غصه وبالم نبود

 

 

هیشکی حریف شورو حالم نبود

 

 

بچه که بودم آسمون آبی بود

 

 

 

حتی شبای ابری مهتابی بود

 

 


                                                                       کاش بچه می موندیم

 

                                                                                 کاش...

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 12:36 :: نويسنده : اشکان

 

-خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن



خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم



خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود نداری



پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما



… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

… ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ

و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را

آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …




به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .



روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند



خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نومیدی
عظمت بی نام دین بی دنیا
عشق بی هوس عطا کن



سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.



من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….



همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باشی
و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست



خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس

که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.



هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.



انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدن تو میترسند.



ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.



اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.



عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش




خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند .

باور نمی کنم هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد.




زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند

که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟ اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است

و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم

و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی می کند.

این کفش تنگ و بی تا بی قرار!عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.



-معشوق من چنان لطیف است که خود را به « بودن » نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد نه معشوق من بود . . .





-چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را

با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست

و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

 

چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : اشکان

حیفه اگه ندونی... دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند

حیفه اگه ندونی.... عمر پرزهای چشایی انسان از ۷ تا ۱۰ روز است

حیفه اگه ندونی ...بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد

حیفه اگه ندونی....تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیه چشم است

حیفه اگه ندونی...ورزش کردن در گرما به کاهش اشتها کمک می‌کند

حیفه اگه ندونی... هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند

حیفه اگه ندونی... هر چروک ایجاد شده در ابرو نتیجه ۲۰۰۰۰۰ اخم است

حیفه اگه ندونی... استرس تا ۵ برابر سیستم ایمینی بدن را پایین می آورد

حیفه اگه ندونی...دندان تنها بخش از بدن انسان است که ترمیم نمی شود

حیفه اگه ندونی...طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است

حیفه اگه ندونی... ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است

حیفه اگه ندونی...در طول یک سال، قلب یک انسان عادی ۴۰ میلیون بار می تپد

حیفه اگه ندونی... که سطح شهر مکزیک سالانه ۲۵ سانتیمتر نشست میکند

حیفه اگه ندونی... ۸۵% گیاهان در اقیانوس ها هستند .

حیفه اگه ندونی... استخوان ران انسان قوی تر از بتن هستند .

حیفه اگه ندونی... آب گرم از آب سرد سریعتر یخ میبندد .

حیفه اگه ندونی...نهنگ نمی تواند به عقب شنا کند .

حیفه اگه ندونی... افراد باهوش داراى روى و مس بیشترى در موهایشان هستند .

حیفه اگه ندونی... استرالیا تنها قاره بدون آتشفشان فعال است .

حیفه اگه ندونی...آتش معمولا از سربالائی سریعتر حرکت می کند تا در سراشیبی.

حیفه اگه ندونی... سنجاقک ها با داشتن ۶ پا نمیتوانند راه بروند .

حیفه اگه ندونی... مردم بیشتر از حیوانات در آفریقا کشته میشوند .

حیفه اگه ندونی...مینای دندان سخت ترین ماده در بدن شماست.

حیفه اگه ندونی...۲۰ درصد آب شیرین جهان میان آمریکا و کانادا قرار دارد

حیفه اگه ندونی...بیماری قند اولین عامل کوری در مردم جهان است

حیفه اگه ندونی... نیروی جاذبه ماه میتواند باعث زمین لرزه شود

حیفه اگه ندونی... شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است

حیفه اگه ندونی... فقط قورباغه های نر قور قور می کنند

حیفه اگه ندونی... نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا میدهد

حیفه اگه ندونی...جرم زمین هشتاد و یک برابر ماه است

حیفه اگه ندونی...وسعت کره ماه به اندازه قاره استرالیاست

حیفه اگه ندونی...هر چشم مگس از۱۰ هزار عدسی تشکیل شده است

حیفه اگه ندونی... درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد

حیفه اگه ندونی... در بین انواع خرس، خرس پاندا بزرگترین جمجمه را دارد

حیفه اگه ندونی... مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند

حیفه اگه ندونی... مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری میکند

حیفه اگه ندونی... بیشترین سر دردهای معمولی از کم نوشیدن آب می باشد 

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 12:57 :: نويسنده : اشکان


بعد رفتنت عزیزم بس که تنهایی کشیدم

 

                       قامتم خمیده از بس عشقت و به دوش کشیدم

 

تو غم بی همزبونی هی میکشتم لحظه هامو

 

                      توی برگه های شعرم خالی کردم عقده هامو

 

خاطرت جمع هر جا باشی توی غربت یه کسی هست

 

                     خاطرات زندگیشه اون غریبه خاطرت هست

 

اون که تو ۷ آسمونش یه ستاره هم نداره

 

                     اون منم که دلخوشیشم اینه که گل من کسی رو داره

 

مثه دیگرون نبودم سر راهت و نبستم

 

                     می دونستم که میای و چشم به جاده ها نشستم

 

خاطرت جمع تو دل من تو حسابت پاک پاکه

 

                     این خطای دل من بود اون که افتاده به خاکت

 

تو روزایی که نبودی نمی دونی چی کشیدم

 

                    صبح تا شب زخمزبون از هر غریبه ایی شنیدم

 

گل من سرت سلامت تو که خوش باشی غمم نیست

 

                    این همیشه آرزومه پس دلیل ماتمم نیست

 

دیگه از گریه گذشته به جنون رسیده کارم

                    تو که خوشبختی عزیزم دیگه غصه ایی ندارم

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : اشکان

 

 

باز باران !
نه نگو یید با ترانه !
می سرایم این ترانه جور دیگر :


باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران ...

پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سر خورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان .
میشنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پر بهانه
زود بر گردی به خانه .
یادت آید ؟
هستی من !
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران ،
باز میگردم به خانه ...

 

پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 292
بازدید کل : 317586
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ابزار وبلاگنویسی